^^^^^*^^^^^
حسیـن علیه السلام در حالیکه بر خاک گرم کربلا
افتاده بود
رو به خیمه ها کرد
کودکی دید
که با شتاب به سمت قتلگاه می آید
و خواهرش
که دوان دوان به دنبالش می رود
تا شاید بتواند او را در حلقه ی دستانش اسیـر نوازش کند
اما
عبدالله دیگر خیلی نزدیک شده
و زینـب هم چیزی نمانده به او رسد
و حسین
آری
همان که وارث غیرت حیدر است
فریاد می زند
زینـب نیـا جانِ برادر
قتلگاه جای تو نیست
♦♦---------------♦♦
روز آخر نیامده است اما
روضه رفته است داخل گودال
مثل مرغی که بال او کنده است
حسنی زاده می زند پر و بال
محسن ناصحی
^^^^^*^^^^^
^^^^^*^^^^^
در این روزها که با دل شکسته و چشم گریان ارباب را صدا میزنی التماس دعا دارم از تو برای تمام آدم های جهان شیعه، سنی، مسیحی، یهودی و… فرقی نمیکند برای همه
♦♦---------------♦♦
یادمون باشه دعاهامون برای همه باشه
^^^^^*^^^^^